به گزارش مشرق، دشمنی که در هشت سال دفاع مقدس و جنگ تن به تن نتوانست ایران را تسلیم خواستههای خود کند، در قرن بیست و یکم متوسل به جنگ اقتصادی شده است تا رویاهای واهی خود را محقق کند؛ غافل از اینکه اگرچه این روزها تحریمهای اقتصادی آمریکا، وضعیت معیشتی مردم کشورمان را تاحدی سخت کرده، اما واقعیتها نشان میدهد که شرایط ما در زمان جنگ به مراتب دشوارتر از شرایط کنونی بود و ملت صبور ایران در شرایط سختتر از این هم از پای آرمانهای خود کوتاه نخواهند آمد.
این در حالی است که دشمن این روزها بیشتر بر روی رجزخوانی تکیه کرده تا ضعف خود را در مقابل ایران و محور مقاومت در منطقه بپوشاند، هرچند امت حزب الله دست برتر را در مقابله با دشمنان در دست دارند و پیروزیهای مختلف محور مقاومت نیز تاییدی بر این مسئله است.
در همین راستا بر آن شدیم تا گفتوگوی تفصیلی را در مقایسهای تطبیقی درباره وضعیت فعلی کشورمان با فشارهای تحمیل شده به کشورمان زمان هشت سال دفاع مقدس در عرصههای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی با محمدعلی صمدی، پژوهشگر حوزه دفاع مقدس انجام دهیم. متن مشروح این گفتوگو به شرح زیر است:
در ابتدای گفتگو میخواهیم نگاهی به عملیات بیت المقدس به عنوان اصلیترین پیروزی ما در عرصه ۸ سال دفاع مقدس داشته باشیم. واقعاً چه نکته ناگفتهای در شرایط آن زمان کشورمان وجود داشت که با وجود همه سختیها توانستیم به پیروزی برسیم؟ آیا همه شرایط برای انجام این عملیات مهیا بود که به چنین نتیجهای رسیدیم؟
صمدی: بسم الله الرحمن الرحیم. ببینید، در ابتدا عرض کنم که من پشت پردهای برای عملیات بیت المقدس قائل نیستم و ترجیح میدهم از زاویه دیگری به این عملیات نگاه کنم. عملیات بیت المقدس یا آنطور که اسناد رسمی قرارگاهِ کربلا ثبت کرده «عملیاتِ الی بیت المقدس» در اردیبهشت سال ۶۱ شروع شد و در مدت کوتاهی به بخشی از اهدافِ تعیین شده خود از جمله آزادسازی خرمشهر دست پیدا کرد.
اکثراً تصور میکنند که این عملیات خیلی راحت انجام شده و همۀ شرایط هم مهیا بوده و همه چیز دست به دست هم داده، عزم ملی و شرایط سیاسی و اجتماعی همه دست به دست هم داده و ارتش و سپاه هم، دوشادوش هم وارد میدان شده تا ما بتوانیم شهری را که ۱۸ ماه در اشغال ارتش عراق بوده را پس بگیریم، اما واقعیت اینگونه نبود.
وعدهای که صدام در عوض گرفتن خرمشهر به ایرانیها داده بود
ما در شرایطی به پیروزی رسیدیم که صدام رَجز میخواند و میگفت اگر ایرانیها بتوانند خرمشهر را پس بگیرند، من کلیدِ بصره را خودم تقدیم آنها میکند، چراکه فاصلۀ بصره تا خرمشهر زیاد نیست. در آن سوی مرز با فاصله کمی شهر بصره است که در آن زمان شهر اولِ اقتصادی و شهرِ دومِ سیاسی عراق بود.
بنی صدر آرزویش این بود فاتح خرمشهر باشد تا از آن پیروزی استفاده سیاسی کند
قبل از اینکه به چگونگی پیروزی در این عملیات بپردازیم، برایمان بگویید که چرا اصلاً خرمشهر سقوط کرد و ۱۸ ماه در اشغال عراق باقی ماند؟
صمدی: این سئوال ظاهراً یکی تا دو جواب ساده دارد اول اینکه غافلگیر شدیم یا با خیانت بنی صدر چنین اتفاقی صورت گرفت، اما به نظر من اتفاقاً بنی صدر خیلی مایل بود تا فاتح خرمشهر باشد و اصلاً جزء آرزوهایش بود که این شهر را آزاد کند تا از منافع سیاسی آن استفاده کند و رقبای خودش را در کشور با این پیروزی بزرگ کاملاً از صحنه خارج کند.
واقعیت این است که اگر بنی صدر به این هدف دست پیدا میکرد، برنامهها برای آن داشت. عراق در زمان ریاست جمهوری بنی صدر حدود ۱۳ هزار کیلومترمربع از خاک کشورمان را اشغال کرده بود که بنی صدر خیلی دست و پا زد که حداقل یک دهم آن را حداقل پس بگیرد، تا در منازعاتِ سیاسی داخلی بتواند از آن استفاده کند، اما موفق نشد.
چرا این کار انجام نشد، فکر کنم در آن زمان ارتش هم تحت فرماندهی بنی صدر بود؟
صمدی: هم ارتش و هم سپاه. بنی صدر فرماندۀ کل قوا بود، یعنی فرمانده کل نیروهای مسلح. بنی صدر تنها رئیس جمهور در تاریخ جمهوری اسلامی است که فرماندهی کل قوا از سوی رهبری به وی تفویض شد. حتی آقای هاشمی که از ایشان به عنوان فرمانده جنگ یاد میشود، در سال پایانیِ جنگ جانشینِ فرمانده کل قوا شد، ولی آقای بنی صدر فرماندهی کل قوا را داشت و در زمینۀ نظامی کاملاً مبسوط الید بود. ارتش هم مطیع فرمانده کل قوا است. بنی صدر خیلی دست و پا زد تا با تکیه به ارتش بخشهایی از مناطق اشغال شده را پس بگیرد.
چه عملیاتهایی در زمان فرماندهی بنی صدر طراحی شد؟
صمدی: سه عملیات نصر، توکل، دزفول بود که متاسفانه در هر سه هم موفقیتی به دست نیاورد. باز هم برخی بنی صدر را مقصر این عدم الفتحها میدانند که من معتقدم طراحانِ آن عملیات آدمهای سیاسی نبودند و براساسِ اصولِ کلاسیک نظامی این سه عملیات را طراحی کرده بودند.
ارتش عراق بعد از مصر، ارتشِ دومِ جهانِ عرب بود
چرا این سه عملیات به موفقیت نرسید؟
صمدی: در این ماجرا قصه زیاد است و سپاه و ارتش هر کدام روایت خود را دارند. بعضی از آنها درست است، بعضیها هم مبالغه و یا در حد شایعه است. به عنوان مثال در آن وقت در رسانهها گفته میشد که بنی صدر در عملیات نصر (هویزه) خیانت کرد در صورتی که این عملیات به موفقیت نرسید، چون ارتش عراق ارتشِ ضعیفی نبود.
ارتش عراق بعد از مصر، ارتشِ دومِ جهانِ عرب بود. تمام تجیهزات آن روسی بود و مستشاران اتحاد جماهیر شوروی بر آن تسلط داشتند و تمام افسران آنها در اروپای شرقی آموزش دیده بودند.
در مقابل هم ارتشِ ایران پیش از انقلاب جزء ارتشهای اقماریِ بلوک غرب محسوب میشد و افسران آن در آمریکا و شاید اروپای غربی آموزش دیده بودند منتهی بعد ازانقلاب گرچه بدنۀ ارتش سالم بود و جزء مردم شد، ولی تعدادی از فرماندهان و افسران رده بالای ارتش به دلایل مختلف حذف شده بودند و به قول مورخان، ارتش در جریان سقوط نظام پهلوی، سر خود را از دست داده بود، با این حال واحدهای طرح و عملیات ارتش که حذف نشده بودند. خصوصاً طرح و عملیات واحدهای زمینی در خدمت آقای بنی صدر بودند. آنان سه عملیات طراحی کردند، یگان اختصاص داده شد و آنها را انجام دادند، ولی به جایی نرسیدند. دلیلش کاملاً واضح است. جبهه مقابل قدرتمند بود و دست آنها را خوانده بود.
ژنرالهای ارشد ارتش زمان شاه اطلاعات دقیقی را از توان محاسباتی کشورمان به عراق داده بودند
این مطلبی که به آن اشاره کردید، به خاطر نشت اطلاعاتی و یا جاسوسی عراق و متحدین آنها از ما بود؟
صمدی: عراق با محاسبۀ توان ارتش ما وارد جنگ شده بود و شناختی نسبی خوبی از ارتش داشت. تعدادی از ژنرالهای ارشد ارتش زمان شاه که بعد از انقلاب از کشور فرار کرده بودند، مستقیماً به غربیها اطلاعات میدادند و غربیها اطلاعات را در اختیار صدام میگذاشتند یا شاید بعضی از آنها به خاطر عنادِ با جمهوری اسلامی، مستقیماً با ارتش بعث ارتباط میگرفتند و اطلاعاتِ بسیار دقیق و خوبی از ارتشِ به دشمن میدادند.
صدام میدانست با چه کسی طرف است و با ما چگونه باید بجنگد
جناب بختیار و چند ژنرال آریامهری، در این زمینه واقعاً خیانتهای بزرگی کردند. صدام میدانست با چه کسی طرف است و با ما چگونه باید بجنگد و در آن سه تا عملیات نشان داد که بلد است توان موجود ارتشِ وقت را در نبرد کلاسیک زمین بزند. آن موقع این ذهنیت تاریخی وجود داشت که صدهاهزار کیلومتر مربع از خاک ایران در کمتر از صد سال قبل با جنگهای نه چندان بزرگی، جدا شده و یا تهران کمتر از چهل سال قبل توسط ارتش خارجی سقوط کرده است. این سوابق در محاسبات صدام موثر بود.
وضعیت اوایل جنگ نشان میداد که صدام در محاسبات خود اشتباه نکرده بود
همچنین رهبری عراق روی از بین رفتن انگیزههای ارتش هم حساب میکرد. صدام با خودش میگفت فرماندهان ارشد ارتش یا از بین رفتهاند و یا انگیزه مقاومت ندارند و پیروزی در مشت او است. صدام علی رغم اینکه نتوانست به اهدافی همچون تصرف ۳ روزه تهران و یا اشغال خوزستان برسد، اما در محاسبات اولیه خود اشتباه نکرد و در نهایت هم توانست بیشتر از ۱۳ هزار کیلومترمربع را تصرف کند که مساحتی برابر با چند استان بزرگ کشور را شامل میشد.
بنی صدر به رقیبِ سیاسی خود درجنگ میدان نمیداد
چه اتفاقی بعد از برکناری بنی صدر رخ داد که این روند عوض شد؟
صمدی: مهم ترین مسئلهای که منجر به تغییر این وضعیت شد این بود که موانع همکاری و تجمیع نیروهای مسلح از بین رفت. اکنون این سوال پیش میآید که چرا قبلاً تجمیع اتفاق نیفتاد؟ لابد، چون بنی صدر قصد خیانت داشت، اما به نظر من این جزء مهمترین اشتباهات او بود.
تلقی بنی صدر این بود که نیروهای سپاه و بسیج در جبهۀ سیاسیِ مقابلش قرار دارند، احتمالاً او اعتقاد داشت، هر نیرو و مولفهای که کمترین علاقه و گرایشی به آقای بهشتی یا آقای رجایی داشته باشد، متحد حزب جمهوری اسلامی است و این یعنی رقیب سیاسی او به شمار میرود و بنی صدر به این رقیبِ سیاسی درجنگ میدان نمیداد.
سیاسی کاری بنی صدر علت معطل ماندن ۱۸ ماهه آزادی خرمشهر بود
لابد با خودش فکر میکرد چرا اینها بروند شهر را آزاد کنند و همه چیز به نامِ اینها تمام شود! ماشین جنگی رسمی کشور در اختیار من است. من شهر را بدون دخالت آنها آزاد میکنم. سیاسی کاری بنی صدر از یک طرف و افت توان ارتش به دلایلی که قبلاً گفتم، هم زمان را از ما گرفت و هم زمین را و ۱۸ ماه آزادی خرمشهر معطل ماند.
بنی صدر شاهراههای حیاتی نظامی کشور را بسته بود
سوالی که اینجا پیش میبچههای سپاه و بسیج که در این ۱۸ ماه بی کار نبودند؟
صمدی: بچههای سپاه و بسیج نه اینکه کاری نکنند و معطل بنی صدر باشند، اما شاهراههایِ حیاتیِ نظامیِ کشور دست فرمانده کل قوا بود. سپاه و بسیج تازه تاسیس بودند و از خودشان مهمات، لجستیک و پشتیبانی نداشتند. این بچهها برای سلاحهای انفرادی شان لنگ بودند. مهمات دست ارتش بود و ارتش هم دست آقای بنی صدر بود و او هم اجازۀ کمک نمیداد.
رزمندگان انقلابی با دست خالی مقاومت کردند تا جلوی پیشروی عراقیها را بگیرند
اگر شما در خاطرات ببینید، بعضی بچهها قاچاقی میروند از پادگانهای ارتش اسلحه بردارند یا افسرهای انقلابیِ ارتش سرخود و بدون اجازه از بالادست به آنها کمک میکنند، این کارها انجام میشد، ولی با این کارها نمیشد جنگی را با دشمنی به این بزرگی و مناطق درگیری به آن وسعت، به سرانجام رساند. این بچهها با دست خالی مقاومت جانانهای کردند و جلوی پیشروی بیشتر عراق را گرفتند. همین هم از آنها انتظار نمیرفت.
اینکه میگویند شاه ظرف دو روز عراق را تسلیم کرد، شایعات فضای مجازی است
شما خیلی روی قدرت ارتش عراق تاکید دارید، اما شبهههایی وجود دارد که ارتش عراق اساساً خیلی قدرت مهمی نبوده و ایران قبلاً بارها سرش را به سنگ کوبیده بود؟
صمدی: این چه حرفی است. عراقِ سال ۵۹ برای خودش در منطقه ابرقدرتی بود. اینکه میگویند شاه ظرف دو روز عراق را تسلیم کرد، بحثهای مربوط به فضای مجازی است. نتیجه درگیریهای مرزی اواسط دهه پنجاه را پای قدرت شاه نوشتن، از سر بی اطلاعی است یا لجاجت با جمهوری اسلامی. عراق آن زمان بنای حمله جدی به ما را نداشت، چون در فضای جنگ سردی، محاسبات این بود که اگر حمله کند نه با ایران که با بلوک غرب طرف است و با ناوگانِ آمریکا در خلیج فارس. شوروی هم بنا نداشت در چنین چالشی وارد شود.
عراق میدانست ایران بعد از انقلاب تنهاست و از حمایت آمریکا و شوروی برخوردار نیست
عراق بعد از انقلاب بر اساس یک تحلیل درست میدانست که آمریکا که به نفع ایران دخالت نخواهد کرد، چون با انقلاب و نظام جدید مشکل بنیادی دارد و دیگر ایران در جبهه آمریکا نیست. پس تنها است و خودش باید با عراق مقابله کند. ضمناً ایران وارد ائتلاف شوروی هم نشده بود و حتی سرِ ماجرای اشغال افغانستان هم با ابرقدرت شرق چالش داشت.
در داخل عراق هم بعد از مدت ها، شرایط سیاسی و اجتماعی و اقتصادی، صدام پارامترهای قابل قبولی داشت. ارتش آنان به دلیل سابقه جنگ با کردها و تزریق تسلیحات شرقی و تا حدودی غربی، تا خرخره مجهز بود. میبینید که همۀ شرایط برای صدام مهیا بود. از آن طرف در داخل ایران، بنی صدر کشور را دو شقه کرده بود. بنی صدریها و حزب اللهیها مشغول کشتی گرفتن با هم بودند و اوضاع نظامی و اقتصادی کشور هم وخیم بود. صدام تمام اینها را رصد میکرد، تحلیلش این بود که فرصت تاریخی به دستش آمده و شرایط آماده است، حمله کرد و با اشغال مناطق وسیعی تا حدودی به نتیجه رسید.
پیروزی رزمندگان در عملیات بیتالمقدس چیزی شبیه معجزه بود / شرایط داخلی کشور به هیچ وجه وضعیت باثباتی نبود
اگر موافق باشید نگاهی به شرایط سیاسی کشور در ماههای منتهی به عملیات بیت المقدس بندازیم. بعد از عزل بنی صدر شرایط چگونه بود؟
صمدی: اگرچه آغاز عملیات بیت المقدس به اردیبهشت سال ۶۱ نزدیک به ده ماه بعد از عزل بنی صدر میرسد، اما سلسله عملیاتهای نظامی که به آزادی بخشی از مناطق اشغالی منجر شد، سه ماه بعد از حذف بنی صدر شروع شدند.
دقت کنید! ما در شرایطی به پیروزی رسیدیم که شرایط داخلی کشور به هیچ وجه وضعیت باثباتی نبود، رئیس قوه مجریه و فرمانده نیروهای مسلح کشور معزول شده بود و از کشور فرار کرده و به جبهه اپوزیسیون پیوسته بود. کمتر از ۱۰ روز بعد، رییس قوه قضاییه و رئیسِ فراگیرترین حزبِ حاکم بر کشور، به وسیله متحدان بنی صدر شهید میشود.
همان ها، دو ماه بعد، آقای رجایی، یعنی رییس جدید قوه مجریه را به شهادت میرسانند. وزرای دولت هم یا توی خیابان ترور میشوند یا در جلساتشان بمب میگذارند. مجلس نمایندگان اکثریت هم، به انتقام عزل بنی صدر، در خیابان هدف گلوله منافقین هستند و نمایندگانِ وفادار به بنی صدر عملاً کارکردشان را از دست داده اند و دیگر کسی به آنها اعتماد ندارد و مسخره شان میکنند و محل اعتنا نیستند و یک بخش قابل توجهی از پتانسیلِ قوه مقننه هم از بین رفته است.
این وضعیت قوای سه گانه، برای یک کشور فاجعه بود، در ابعاد نظامی ارتش که یک انقلاب را تجربه کرده بود و با یک کودتای ناموفق روبهرو بودیم، حالا با رفتن فرماندۀ کل قوا، نیروهای مسلحی که خیلی راجع به وفاداری آن به بنی صدر صحبت میشد، سومین لطمه را خورده است. با این حال سه ماه بعد از برکناری بنی صدر، سپاه و ارتش عملیاتهای بزرگ زمینی خود را شروع کردند طی ۸ ماه به عملیات بیت المقدس رسیدند. این شبیه یک معجزه است.
در ابتدای جنگ سپاه قادر به تامین اسلحه انفرادی نیروهای خود نیز نبود
در این شرایط سپاه که حضور داشت و نیروهای ضد بنی صدر، سپاه را داشتند. چرا با آن وارد عمل نشدند؟
صمدی: قبلاً عرض کردم که سپاه به لحاظ تسلیحاتی نیروی چندانی نداشت. شریانهای نظامی کشور در اختیار ارتش بود. این به کنار، سپاه یک نیروی تازه تاسیس بود. چهار سال از تاسیس آن میگذشت. در این چهار سال کلِ نیروهای سپاه در سپاههای نواحی را حساب کنیم، شاید نزدیک به ۱۰ هزار نفر نمیشد که اسلحۀ انفرادی آنها هم تامین نبود.
البته سال ۵۹ سپاه شروع به تامین سلاح انفرادی از برخی کشورهای عربی کرد، یعنی نیروهای سپاه حداکثر یک کلاش داشتند. همین نیروهای اندک و کم سلاح، در چهارگوشه کشور برای مقابله با تجزیه طلبها و سلطنت طلبها و ضد انقلاب و حتی برخورد با قاچاق مواد مخدر و اشرار مسلح، پراکنده شده بودند.
حضور ترورهای ظالمانه منافقان گرفتاری دیگر کشورمان پس از عزل بنی صدر بود
بعد از عزل بنی صدر یک گرفتاریِ دیگر هم اضافه شد. یک گروهکی مانند مجاهدین خلق، چند هزار تروریست را در شهرها پراکنده کرده بودند و علیه نظام اعلام جنگ دادند. در این شرایط نیروهای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در حال جنگیدن داخل کوچه و خیابان اکثر شهرهای کشور بود، همه اینها یک طرف، در جنوب کشور هم سپاه باید با ارتش عراق میجنگیدند. این وضعیت سپاه است.
در این شرایط توجه کنید که فقط نهادها نیستند که لطمه خورده اند. مردم هم آسیب دیدند! حدود ۱۰ میلیون نفر از مردم به یک رئیس جمهوری رای داده اند و هنوز برای خیلی هایشان جا نیفتاده بود که بنی صدر برای چه عزل شده و فرار کرده است؟ مردم با یک رئیس جمهورِ فراری، یک رئیس جمهورِ شهید مواجه هستند، ضمن اینکه در خیابان کُشت و کشتار منافقین را هم شاهد بودند.
آن روزها منافقین در خیابان هر کسی که ریش داشت یا عکس امام را به همراه داشت، پاسدار یا بسیجی میدانستند، برای مثال آنان حتی افسرِ ارتشی که ریش داشت را ترور میکنند. تحقیر ملی بابت اشغال مساحت بزرگی از کشور را هم بگذارید روی اینها. مردم این را میبینند و خشم و بغض ایجاد شده است.
بزرگنمایی ضدانقلابهای دهه ۶۰ درباره بی ثباتی وضعیت اقتصادی ایران / وضعیت اقتصادی ایران و عراق قابل مقایسه نبود
فکر میکنم، شرایط اقتصادی ما هم در آن زمان تعریفی نداشت؟
صمدی: در سالهای ۶۰ و ۶۱ بخش زیادی از صادرات نفت ما که به سمت اروپا و آمریکا میرفت، عملاً دیگر جریان نداشت. سوای تحریمهای آمریکا، کمترین خریداری نفت از برای ما بود. کشورهای اروپایی کمتر از ما نفت میخریدند و کشورهای آسیایی هم خیلی به نفتِ ما وابستگی نداشتند. همان اوضاع عمومی که گفتم و ضدانقلاب و سلطنت طلبها هزار برابر آگراندیسمانش میکردند، در دنیا این تصور را ایجاد کرده بود که ایران ثبات ندارد و تکلیفش معلوم نیست.
بی ثباتی قاتل اقتصاد است، در آن شرایط عملاً درآمد ارزی خاصی در کشور وجود نداشت. صادرات نفت ما از چهار و نیم میلیون بشکه در سال ۵۶، به حدود ۹۵۰ هزار بشکه در سال ۶۰ رسیده بود. یک چیزِ بسیار محدودی بود. بازرگانی و تجارت خاصی هم نبود که درآمدی عاید کشور کند یا مالیاتی داشته باشد.
سرمایه گذاری خارجی هم به دلیل شرایط عمومی کشور به شدت افت کرده بود، در نتیجه پولی وجود نداشت که ما خرجِ جنگ کنیم. خرید تسلیحاتی ما از برخی کشورهای عربی با سلام و صلوات بود. از سوریه سلاح میگرفتیم در ازای آن نفت میدادیم، چون پول نداشتیم یا از قذافی به دلیل مشکل شخصی او با صدام سلاح میگرفتیم. کشورهایی که امکان داشتند با ما در حوزه تسلیحاتی کار کنند، سه تا نبودند. این وضعیتِ کشور در حوزه اقتصاد است!
حالا وضعیت صدام را درنظر داشته باشید، شوروی که کاملاً از نظر نظامی و اقتصادی پشت سر صدام است، چه صدام در جنگ پیروز بشود چه نشود، شوروی میتوانست از این وضعیت منتفع باشد. آمریکا هم مدعی است که من از صدام حمایت نمیکردم که این کاملاً یک ادعای واهی بود. آمریکا به متحدین خود اجازه کمک به صدام را میداد. کشورهای حوزه خلیج فارس، عربستان، امارات و کویت، قطر، دربست در اختیار عراق هستند یعنی باید گفت اصلاً جزء خاک عراق محسوب میشدند و درآمدِ ارزی آنها هم درآمدِ ارزی عراق محسوب میشد، در نتیجه تا این میزان دستِ عراق باز بود.
جمله «خرمشهر را خدا آغاز کرد» امام راحل کاملاً جنبه مادی داشت
اینجاست که سخن امام در اینکه خدا خرمشهر را آزاد کرد معنا پیدا میکند؟
صمدی: بله، دقیقاً. شما این موازنۀ قوا را نگاه کنید. خیلیها آن صحبت امام را شعار عارفانه میدانستند، اما حرف امام جنبۀ مادی هم داشت. امام بهتر از همه، اوضاع کشور را میدید. خب طبیعی است که یک رهبر در چنین تنگنایی بگوید با این وضع و توازن، چه باید بکنیم؟! همه به شدت اعتقاد دارند امام آدمِی معنوی بود، من هم قبول دارم، اما آن مرد خدا، در عین حال به شدت تیزهوش هم بود و همه چیز را رصد میکرد. وقتی ایشان میگویند خرمشهر را خدا آزاد کرد، روی این حساب میگوید که ما چگونه توانستیم؟!
صحنه تسلیم شدن ۱۹ هزار نظامی عراقی در عملیات بیتالمقدس نقاشی زیبای خداوند است
آن صحنۀ تسلیم شدن ۱۹ هزار نظامی عراقی را در عملیات بیت القدس را به خاطر بیاوردید. فیلمش را حتماً دیده اید. مثل موج در حاشیۀ کارون دارد آدم میآید، همه هم گردن کلفت و جوان و افسران ارتش و نیروهای آموزش دیده. انتهای صف هم معلوم نیست! بعد چه کسی دارد اینها را کنترل میکند؟! در فیلم پاسدارها را بشمارید. اگرتوانستید بیشتر از صد نفر در آن قاب و دوربین ببینید! ولی شما در قاب هزاران نفر را میبینید پشت سرشان چندهزارنفر دیگر دارند میآیند که در قاب نمیگنجند. یک چیزِ عجیبی است! این صحنه پرشکوه، نقاشی زیبای خداوند است و بس.
عراق در عملیات بیتالمقدس غافلگیر شد / پس از فتح خرمشهر هدف بزرگ این چنینی نداشتیم
چرا سیر موفقیتهای ما بعد از عملیات بیت المقدس دیگر تکرار نشد و ما نتوانستم فتحی مانند فتح خرمشهر را در خاک عراق داشته باشیم؟
صمدی: سلسله عملیات ثامن الائمه تا بیت المقدس، اولین مدل نظامی ما با روش جدید بود. عراق این روش را نمیشناخت و متوجۀ تاکتیکهای این گونه جدید از مواجهه نشده بود. عراق خودش را برای کشتی گرفتن با یک ارتش کلاسیک آماده کرده بود و توانست حریفش را زمین بزند، اما با این روشِ انقلابیِ جنگیدن آشنا نبود. ما به صورت سلسلهوار و بی امان، چندین یورش با مدل جدیدمان انجام دادیم. عراق هم غافلگیر شد، ضربه خورد و عقب کشید.
این سوال که چرا بعدها پیروزی بیت المقدس تکرار نشد خیلی درست نیست. دیگر جا نداشت که تکرار شود. ما در عملیات بیت المقدس، بزرگترین شهر کشور را که دست قدرت اشغالگر بود، پس گرفتیم. دیگر ما هدفی به این بزرگی در داخل کشور نداشتیم. قصرشیرین و مهران دستِ عراق بود، اما اصلاً قصرشیرین و مهران با خرمشهر قابل مقایسه نیستند. شهرهای کوچکی هستند که نمیشد آنجا آرایش نظامیِ مفید گرفت و آزادی سریعشان در سرنوشت جنگ تعیین کننده نبود و در آخر هم صدام خودش آنها را تخلیه کرد. یعنی بعد از آزاد شدن خرمشهر، مقاومت در آنجا صرفهای برای صدام نداشت.
ابعاد پیروزی کشورمان در فاو و کربلای ۵ چیزی کم از عملیات بیتالمقدس نداشت
ما دیگر هدفی از قبیل خرمشهر در داخل نداشتیم که بخواهیم آن موفقیت را تکرار کنیم. در مرحله بعدی جنگ هم، استراتژی ما تنبیه متجاوز بود و اوضاع فرق میکرد. این دو تا را نمیشود با هم قیاس کرد. ابعاد پیروزی ما در «فاو» و حتی «عملیات کربلای ۵» چیزی کم از «عملیات بیت المقدس» نداشت، اما نباید اینها را با هم مقایسه کنیم.
عراق پس از شکست در بیتالمقدس تاکتیکهای جنگی خود را تغییر داد / ایران پس از فتح خرمشهر کند شد چون تغییر تاکتیکی نداشت
خب شما به بخشی از سئوال من جواب ندادید. چرا این موفقیت در داخل کشور عراق تکرار نشد؟
صمدی: عراق دو قلب دارد، «بغداد» قلب سیاسی و «بصره» قلب اقتصادی آن محسوب میشد، برای گرفتن بغداد، ما بنایش را نداشتیم. ضمناً توانِ جنگی که به سقوط پایتخت عراق منجر شود هم وجود نداشت. ما روی بصره متمرکز شدیم که قلب اقتصادی عراق بود. هم به خطوط ما نزدیک بود و هم احساس میکردیم توانش را داریم و توانش را هم داشتیم، اما دشمن هم بیکار ننشست، دشمن این روشِ انقلابی را نمیشناخت، رفت آن را شناخت.
عراق شرایط جنگی را بررسی و آسیب شناسی کرد، خودش را برای مقابله با این روشِ جنگی مهیا کرد و سازمان رزمش را توسعه داد و متناسب با تاکتیکهای جنگی ما تغییر داد. در مقابل، ما از عملیات بیت المقدس تا عملیات خیبر، تاکتیکمان را عوض نکردیم و سازمان رزممان هم تا پایان جنگ تفاوت عمدهای نکرد. خب طبیعی است که کند شدیم.
صدام پس از آزادی خرمشهر هیچ گاه به شکستش اعتراف نکرد / عراق به تمامی ژنرالهای شکست خورده آزادی خرمشهر مدال قهرمانی داد
به نظرم مهمترین سئوالی که در مورد عملیات بیت المقدس و حواشی آن مطرح است. ادامه جنگ بعد از فتح خرمشهر است. سئوالی که تا امروز به عنوان دغدغه ذهنی بسیاری از نسل جوان وجود دارد و پاسخی به آن داده نشده است؟
صمدی: اتفاقاً از سال ۷۷ تا به امروز به این سوال جواب میدهند. نمیشود که هر سال یک جوابِ جدید اختراع کرد، جوابِ ادامۀ جنگ بعد از فتح خرمشهر یک چیزِ بسیار واضحی است. ادامۀ جنگ یا توقف جنگ منوط به شرایطی است. یا شما شکست خوردید، جنگ متوقف میشود و پای میز مذاکره مینشینید یا شما پیروز شدید که جنگ متوقف میشود و پای میز مذاکره مینشینید.
واقعیت این است که در میدان و معرکه نمیشود کاری کرد. یکی از طرفین دستش را بالا میبرد و میگوید من دیگر نمیتوانم کاری بکنم. بعد از توقف جنگ چند تا مساله از جمله تعیین مقصر، مجازات مقصر و گرفت غرامت از مقصر روبهرو بودیم.
پرسش اینجاست که چرا باید بعد از عملیات فتح خرمشهر جنگ متوقف میشد؟ آیا ما کاملاً پیروز شده بودیم و عراق دستش را بالا برده بود؟ خیر. این قطعاً دروغ است. هر کسی بگوید دروغ است. ۱۹ هزار تا اسیر داده بودند، اشکال ندارد. ۱۹ هزار اسیر و به همین تعداد کشته هم داده باشند، از ارتش نیم میلیونی عراق چقدر کم شده بود؟ اینکه دلیلِ پایان جنگ نمیشود. فقط یک ضربه روحی خورده بود که با گذر زمان حل میشد.
جنگ را ادامه دادیم چون هزار کیلومتر از خاک کشورمان پس از فتح خرمشهر دست عراق بود
میگویند آقا! شما که خرمشهر را پس گرفته بودید، چرا ادامه دادید؟ ۱۳۶۰۰ کیلومتر مربع دست عراق بود. ما حدود ۸ هزار کلیومتر مربع را پس گرفتیم. حدود دوهزار کیلومتر مربع هم بعد از آزادی خرمشهر، خود عراق تخلیه کرد تا آرایش نظامی اش را اصلاح کند و بقیه را نگه داشت. پس جنگ تمام نشده بود. ما تنها یک شهر و یا یکی از مناطق اشغالی را پس گرفته بودیم و هنوز هزاران کیلومترمربع دستِ دشمن، داشتیم.
آیا در آن مقطع ما فکر میکردیم دیگر نمیتوانیم ادامه بدهیم؟ نه اتفاقاً ما روحیه داشتیم و فکر میکردیم میتوانیم ادامه بدهیم. آیا عراق فکر میکرد دیگر نمیتواند ادامه بدهد؟ خیر! اینطور نیست. هیچ جا ثبت نشده که صدام گفته باشد که من شکست خوردهام و دیگر قصدی برای دنبال کردن جنگ ندارم. اتفاقاً صدام، از دست دادن خرمشهر را یک عقب نشینیِ استراتژیک اعلام کرد و به تمام ژنرالهای شکست خورده در آن جنگ، جلوی تلویزیون مدالِ قهرمانِ جنگ داد.
نه اشغال خرمشهر هدفِ عراق از آغاز جنگ بود، نه آزادی خرمشهر پایانِ تمامِ منازعات بود
خب حداقل با انهدام نیرویی که از ارتش صدام انجام شد، دیگر امکان حمله به ما نداشت؟
صمدی: عرض کردم که انهدام نیروی بزرگی نشده بود. تضعیف روحیه بود. تمام شهرهای مرزی ما از اهواز تا کرمانشاه، دزفول، ایلام، مهران هم در تیررسِ توپخانۀ میانبرد و بلندبردِ صدام بود و میتوانست به راحتی نیروهای ما را بزند. ما حتی اینقدر دشمن را عقب نزده بودیم که برد توپخانههای آنها به شهرهای ما نرسد. ما یک شهر را، خرمشهر را پس گرفتیم. نه اشغال خرمشهر هدفِ عراق از آغاز جنگ بود، نه آزادی خرمشهر پایانِ تمامِ منازعات بود.
صدام تا دوسال پس از پایان جنگ قصور خود را در جنگ به عهده نگرفت / عراق مدعی بود ایران حمله کرده است و ما جواب دادیم
شاید میتوانستیم بر سر تعیین مقصر یا گرفتن غرامت از طریق نهادهای بین المللی به نتیجه برسیم؟
صمدی: به چه صورتی تعیین مقصر میکردیم؟ در کدام مَحکمه؟ منظورتان از نهادهای بین المللی، یا سازمان ملل است یا شورای همکاری خلیج فارس یا اتحادیه عرب است؟ هیچکدام اینها به نفع ما در جنگ دخالت نکردند، انگیزهای هم نداشتند که وسط بیایند و عملاً هیچ گونه میانجیگری را به نفع ایران اعلام نکردند. هیچکدام از این سازمانها اعلام نکردند ما حاضریم تعیین متجاوز را ضمانت کنیم. وقتی متجاوز تعیین نشود چه کسی باید تنبیه شود؟ متجاوز اصلاً گردن نگرفت، صدام تا سالِ ۶۹، یعنی دو سال بعد از پایان جنگ، گردن نگرفت تا سازمان ملل رسماً اعلام کرد صدام مقصر است. صدام میگفت ایرانیها حمله کردند، ما هم جواب دادیم. نگفت ما مقصریم و همیشه حرفش این بود. وقتی مقصر مشخص نباشد، شما از چه کسی باید غرامت بگیرید؟
پس بحث اعلام آمادگی کشورهای عربی برای گرفتن غرامت چه میشود؟
صمدی: ببینید! یک جایی که کسی نتواند روی حرفش حرف بزند یا تیغش ببرد، باید بیاید حکمیت کند و بگوید فلان طرف، مقصر است. درست است یا نه؟ خود صدام که قبول نمیکرد گردن بگیرد. پس یک کسی باید بگوید من جای صدام غرامت میدهم. درست است یا نه؟ تازه در همین صورت هم، پذیرش پرداخت غرامت به ایران، به معنای پذیرش مقصر بودن صدام بود که قبول نمیکردند. ما دستمان به کجا بند بود که حقمان را بگیریم؟ حق ما چه بود؟ اینکه دنیا بپذیرد ما آغاز کننده جنگ نبودیم و متجاوز هم باید خسارت بدهد. چطور باید به این دو تا میرسیدیم؟ با آزادی خرمشهر؟ با آزادی کل ۱۳۶۰۰ کیلومتر مربع از خاک خودمان؟ خاک خودمان بوده، آزادش کردیم. خب بقیه خاک سرزمینمان چه میشود؟
ادعای واهی اصلاحطلبان مبنی بر حمایت یک کشور عربی برای گرفتن غرامت از عراق
اولین بار اصلاح طلبها این طرف و آن طرف گفتند که فلان شخصیت عرب، معاونِ وزیر فلان کشور عربی گفته است ما حاضریم یک صندوق تاسیس کنیم، غرامت بدهیم! بر فرض صحت ادعا، مگر حرف آن شخصیت دست چندم حجت است یا ضمانت اجرایی دارد؟ یا اتحادیۀ عرب باید این کار را بکند یا شورای همکاری خلیج فارس باید این کار را بکند، یا سازمان ملل و شورای امنیت باید این کار را بکنند، ضمانت بکنند.
پرداخت غرامتِ جنگ جهانی دوم بلافاصله بعد از تسلیم آلمان شروع شد و آلمان طبق احکام دادگاه نورنبرگ به غرامت دادن شروع کرد. هنوز هم دارد غرامت جنگ را میدهد، چون پشت آن سازمان ملل و آمریکا ایستاد و گفت باید غرامت را بدهید، چه کسی پشتِ ما ایستاد؟ خودمان بودیم و حوضمان و حتی کسی زیر بار نمیرفت که معلوم کند متجاوز کیست.
از کجا معلوم بود که عراق سالها بعد از جنگ ایران را محکوم به پرداخت غرامت جنگی نکند
ما راضی به گرفتن غرامت بودیم؟
صمدی: قطعاً راضی بودیم. چرا نگیریم؟ منتهی ابتدا یک نفر بگوید باید بگوید صدام متجاوز است و مقصر است! والا از کجا معلوم که ۱۰ سال دیگر که ما سرمان گرم امور دیگر میشد، صدام حرفش را در نهادهای بین المللی به کرسی بنشاند و بیاید بگوید ایران باید غرامت بدهد! بعد شما میخواهید چه بکنید؟! مگر همین الان چند مدل از این پروندههای قدیمی بلاتکلیف علیه ما در مجامع بین المللی باز نکرده اند که هر چند وقت یه بخشی از اموال ما را به آن بهانهها تاراج میکنند؟ وقتی متجاوز مشخص نشود چه کسی را میخواهید تنبیه کنید؟
آخر خرداد ماه سال ۶۱ هیچکدام از اینها مشخص نبود. نه کسی زیر بارِ تعیین متجاوز و تعیین مقصر میرفت، نه کسی زیر بار پرداخت غرامت رفت و نه کسی زیر بارِ حکمیت. تنها یک چیز فرق کرده بود. قبل از سوم خرداد ایران بود، خرمشهر را نداشت و بعد از سوم خرداد ایران بود، خرمشهر را داشت، همین!
پس از فتح خرمشهر ضمانتی وجود نداشت که عراق به ایران حمله نکند
طرف مقابل و گارد تهاجمی اش هیچ تغییری نکرده بود. اینها میگویند صدام حاضر بود عقب نشینی کند، باشد، قبول، صدام برگردد پشت مرزها. خسارت و غرامتِ به کنار. چه ضمانتی وجود دارد این کشور دوباره حمله نکند؟
مگر این کشوری نبود که بعد از ۸ سال جنگ با ما، به فاصلۀ یک سال بعد کویت را گرفت. یعنی روی او هم کم نشد، در این جنگ به جایی نرسید، رفت کویت را گرفت و طوری کویت را غارت کرد که خرمشهر را غارت کرده بود. به صدام چه اعتباری بود که روی حرفش حساب کنیم؟ مگر میشد امنیت و آبروی ملی مان را معطل آدمی مثل صدام بکنیم؟ همه اینها به کنار، اینها که میگویند باید سال ۶۱ مذاکره میکردیم، یا نمیدانند یا رسماً دروغ میگویند که ما حتی کوچکترین اهرمی نداشتیم که با آن عراق را یا متحدانش را وادار کنیم که با ما پای یک میز بنشینند و حرف بزنند. تازه این دار و دسته کشورهای مرتجع منطقه میگفتند ایران پررو شده و باید یک جوری بادش را بخوابانیم. در چنین شرایطی اصلاً ایستادن پشت مرز، حماقت بود.
خب چارهای این کار چه بود؟
صمدی: فقط یک چاره میماند که برویم یک چیزی از طرف مقابل بگیریم. بگوییم حالا من این را دارم، این پیش من میماند تا تضمین بدهید غرامتِ ما را بدهید، آمدید حمله کردید، شهرها را ویران کردید، جوانان ما را قتل عام کردید، گمرک خرمشهر را غارت کردید، میلیاردها آنجا جنس و پول بود، تنها راهش این بود و هیچ کارِ دیگری نمیشد انجام داد. حالا شما در خاکِ خودتان که نمیتوانید بجنگید، یک قسمتِ خاک خودتان را بگیرید و بعد مذاکره کنید! باید برویم یک بخشی از خاک او را بگیریم که مجبور شود رفتارش را عوض کند.
ارتشیها و نیروهای کلاسیک بزرگترین مدافعان ورود به خاک عراق پس از فتح خرمشهر بودند
موضع افکار عمومی در آن زمان نسبت به این ماجرا چه بود؟
صمدی: شک نکنید سال ۶۱، قاطبه ملت موافق عبور از مرز بودند. فضای سال ۶۱ بعد از آزادی خرمشهر این ملت فکر میکردند تا خودِ آمریکا هم میشود رفت، این درخواست و فضای ملی بود. مسئولان و فرماندهان هم به لحاظ عقلی و نظری، چارهای نداشتند جز وارد شدن به خاک عراق و جالب است بدانید بزرگترین مدافع عبور از مرز و ورود به خاک عراق، بچههای سپاه نبودند، بچههای ارتش بودند یعنی نیروی کلاسیک.
ادامه جنگ پس از سال ۶۱ بهترین تصمیمی بود که درباره جنگ گرفته شد
چرا ارتش حامی ادامه جنگ و عبور از مرزها بود؟
صمدی: چون آنها بهتر از هرکس میفهمیدند که وضعیت نظامی ما شکننده و آسیب پذیر است و دشمن با یک تجدید قوای مختصر، میتواند دوباره ورق را برگرداند. باید وارد خاک عراق شویم تا موازنۀ نظامی عوض شود. هنوز دست برتر با عراق است. حتی اگر طالب مذاکره هستیم باید برویم جلو و دست بالای عراق را کوتاه کنیم. واقعیت این است که سال ۶۱ بهترین و سریعترین تصمیم گرفته شد، هم به لحاظ انقلابی، هم به لحاظ نظامی. هر چه غیر از این از این میشنوید بی اساس است و مستند ندارد.
ما در بدترین حالت فعلی، از بهترین حالتِ سال ۶۱، بسیار جلوتریم
در پایان سوالی برای من وجود دارد، که با شرایطی که شما در آن برهه از جنگ تعریف کردید و وضعیتی که ما امروز با آن روبه رو هستیم، چطور است که در آن شرایط توانستیم موفق شویم، اما امروز برخی از عدم موفقیت و شکست سخن میگویند؟
صمدی: سوال به جایی است. ما در بدترین حالت فعلی، از بهترین حالتِ سال ۶۱، بسیار جلوتریم. اینها ادعا نیست، قابل اثبات است. اقتصاد کشور اگر هم ضعیف باشد و مشکلاتی بر اثر تحریم و ناکارآمدی دولت ایجاد شده باشد، باز هم میچرخد و ساختارهای مشخصی دارد، اما ما در ابتدای دهه شصت، اساساً اقتصادی نداشتیم. یک آب باریکهای بود که از پول نفت میگرفتیم و که کفاف خرج دولت را هم نمیداد. وضعیت نظامی را هم که شرح دادم.
وضعیت سیاسی هم آرایشِ سیاسی کشور اکنون سر و شکل مشخصی دارد، جناحهای سیاسی مشغول کشاکش و رقابت هستند و سرِ جنگِ رودرو با هم ندارند، سال ۶۱ اینطور نبود. یک جناح دید در میدان سیاسی حریف نمیشود، مسلسل کشید و شروع کرد به کشتارِ طرف مقابل. ما الان چنین چیزی نداریم که مثلاً اعتبار نماینده یک جناح را در مجلس تایید نکردی، مسلسل به روی رقبایش بکشد! یا نمایندۀ جناح رقیب را جلوی خانه اش با ۶۴ گلوله بکشد. شاخصترین نمایندۀ مخالف جناح بنی صدر، دکترحسن آیت بود، ایشان پرچمدارِ مخالفت با بنی صدر بود. چهل و پنج روز بعد از عزل بنی صدر، جلوی خانه اش، چند خشاب مسلسل روی او خالی کردند! وضعیتی مشابه این الان تجربه شده است؟
این دو وضعیت را کنار هم بگذاریم و با هم مقایسه کنیم. اگر الان یک جاهایی احساس بن بست میکنیم، باید ایراد را در جای دیگری جستجو کرد. همین حالا اتفاقاً جاهایی که دستِ بچههای سپاه و بسیج و ارتش است، جاهایی که به آنها سپرده شده است، اعم از نظامی و عمرانی، همه در اوج هستند. حرفِ من اصلاً سیاسی نیست. من معتقدم وضع ما از سالِ عملیات بیت المقدس بسیار بهتر است. اصلاً قابل مقایسه نیست. مانند مقایسه «هیچ» و «غیرهیچ» است، حالا با هر درجهای از صفر بگیرید تا بی نهایت.
مریدم با دست خالی پرهزینهترین کار یک کشور را تمام کردند
پرهزینهترین کارِ یک کشور، جنگ است، چه دولت ایران باشد چه دولت ایالات متحده آمریکا باشد. اصلاً هزینۀ جنگ حیرت آور است! ما با این مردم، با دست خالی، این کار پرهزینه را پشت سر گذاشتیم، شکست هم نخوردیم. میخواستیم حکومت وحشی عراق ساقط شود، اما نشد، اما کشورمان را تحویل کسی ندادیم و الا از آن نظامی که مقابل ما میجنگید چیزی باقی نمانده است، صدام کجاست؟ پسرها و ژنرال هایش کجاست؟ آن نظام و آن ارتش کجاست؟ هیچی باقی نمانده حتی در خاطراتِ نسل جوان هم نیست. بچۀ من که ۱۵ سالش است صدام را نمیشناسد! ولی ما هستیم با همین مردم. ما آن کارِ پرهزینه را انجام دادیم.
اکنون که مشکلات آن سالها وجود ندارد! الان مردم وسط هستند، درآمد کشورهم خیلی بیشتر از آن سالها است. انگیزۀ عمومی و ۲۵ میلیون جوانِ فعالِ وجود دارد. این مساله در سال ۶۱ نبود، در عملیات کربلای ۵ که بیشترین نیرو را به جبهه فرستادیم، ۸۰ هزار نفر داوطلب بسیجی به جبهه رفت، اکنون اگر برای حضور در میدان نظامی ثبت نام بکنند، عدد از میلیون خواهد گذشت. تازه حالا دیگر نمیشود جوانها را به جوگیری متهم کنیم، سال ۶۱ چه کسی میدانست جانباز شیمیایی یا جانبازِ قطع نخاعی چیست؟ فرزند شهید و یتیم چیست؟ چه کسی تجربه کرده بود؟ چند نفر تصوری داشتند از اینکه ۳۰ سال یک نفر گوشۀ خانه سُرفه کند تا از بین برود، الان جوانها همه اینها را دیده اند، الان جوانها تبعات رفتن به جبهه را میدانند و اتفاقاً خیلی از جوانِ سال ۶۱ روشنتر هستند. نمونۀ آن مدافعان حرم، تازه جبهه مدافع حرم جبهۀ داخل کشور نیست که پُز آن را هم بتوانند بدهند، طرف میرفت با عراق میجنگید، خیلی ساده و بدون پیچیدگی میگفت با متجاوز جنگیده، اما الان بگوید رفتم سوریه جنگیدم، اول باید طرف را توجیه کند که من چرا آنجا بودم.
الان همه چیز مهیاست و قدرتِ نظامی ما هم در منطقه برتر است، چرا ۳- ۴ سال است گیر کردیم. بحث من در این ۳- ۴ سال اخیر است. البته از این هم خواهیم گذشت، چون پتانسیلهای پنهان در روح این مردم، شگفتی آفرین است. این هم شعار نیست و گذر زمان اثباتش خواهد کرد. ده سال دیگر، به شرط حیات، با هم مصاحبه کنیم خواهید دید که چه اتفاقات بزرگی افتاده است.